تکیه ام بر دیوار بود.به عکس هایت نگاه می کردم و تو می خندیدی و من گریه می کردم تمام خاطراتمان را مرور کردم و اهی کشیدم دلم شکست و دیوار به گریه افتاد چشم هایت مانند ابر بهار بود> سیاه و خیس ولی نمیبارید همه راست می گفتند عروسی شاهزاده و گدا کجا بوده که ما دومی باشیم من آشق شده بودم نه عاشق منه بیچاره توی کوچه منتظر بودم تا که بیایی نمیدانستم که باید در صف منتظر بمانم ...... ولی حدا خودش میدونه میدونه آه عاشق داشکسته با چشمان خیس جهان رو می سوزونه دوست دارم با اینکه قلبمو شکستی ولی امید وارم هرجا هستی خدا به همراهت باشد
نظرات شما عزیزان:
پسر گفت : نه ، نیستی
دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟
پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم
دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟
پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم
دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد
اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :
تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی
من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را
و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد
باد می آید
اینجا من هستم ؛
دلم تنگ نیست....
تنها منتظر بارانم
تا قطره هایش بهانه ایی باشند
برای نم ناك بودن لحظه هایم
و اثباتی
بر بی گناهی چشمانم!
سلام ابجی
سلام ابجی
Design By : MohammadDesign.IR |